جستو جو

پیامدهای طلاق برای زنان و مردان

پیامدهای طلاق برای زنان و مردان

پیامدهای طلاق برای زنان و مردان

 
طلاق یکی از آسیب زاترین مسائل اجتماعی است که متأسفانه آمار آن رو به افزایش است. پیامدهای منفی این امر روی زنان و فرزندان بسیار گسترده تر است
پیامدهای طلاق و از هم پاشیدگی کانون “خانواده” یکی از معضلات مهم اجتماعی است که پیامدهای آن از مشکلات بزرگ جوامع کنونی به شمار می رود ولی در شرایط حاضر به صورت متداول ترین راه حل یک “ازدواج” ناموفق درآمده است.حتی در بهترین شرایط، طلاق تجربه هیجانی ناراحت کننده ای است و در بدترین شرایط، می تواند به شوک و سردر گمی شدید منجر شود. مشکل و آسیب دیگر حاصل از طلاق زوجها، تنهایی و مشکل سازش دوباره با اجتماع است
غالباً طلاق پیامدهایی در ابعاد فرهنگی ، خانوادگی ، اجتماعی ، اقتصادی را به همراه خواهد داشت که در این میان سهم زنان از این پیامدها و ناخوشی ها بیشتر خواهد بود.
 
پیامدهای طلاق برای زنان
 
زنان پس از طلاق در معرض فشارهای روحی و روانی قرار میگیرند ، زنی که با هزار امید و آرزو پا در خانه مردی می گذارد هیچ گاه تصور پاشیده شدن کانون زندگیش را ندارد ولی زمانی که با این مسئله مواجه می شود یأس و ناامیدی است که با اینگونه زنان همراه خواهد شد و در بعضی از موارد آنها را تا مرز افسردگی نیز خواهد کشاند. اضطراب و نگرانی از بازگشت به منزل پدری ، نوع برخورد اطرافیان ، ترس از سرزنش شدن در مورد عدم توانایی اداره زندگی ، و در بعضی مواقع عذاب وجدان و پشیمانی مشکلات روحی دیگری است که زنان مطلقه را با خود درگیر می سازد.
 
اگر زنی که طلاق گرفته است دارای فرزند باشد مشکلات بیشتری در انتظار اوست به دلیل اینکه حق حضانت زنان بر کودکان با توجه به قانون مدنی تا هفت سالگی می باشد . جدایی از فرزند نیز از مشکلات است که به شدت زنان را رنج خواهد داد و از سوی دیگر این مورد تبدیل به حربه ای شده است برای برخی از مردان سود جو که با دادن حق حضانت به زنان در قبال گذشتن از حقوق مالی خویش آنها را از حقوق حقه خویش محروم می کنند و برخی دیگر از کودکان به عنوان ابزاری برای انتقام ازهمسران سابق خود استفاده می کنند و آنها را از دیدار کودکان خود محروم می سازند.
 
پیامدهای اجتماعی مسئله بعدی زنان مطلقه است . عدم پذیرش فرزندان زنان مطلقه در ازدواج های بعدی ، ترس از “ازدواج” با اینگونه از زنان با تصور داشتن مشکلات شخصیتی و وقوع طلاق مجدد ، انتخاب به عنوان همسر دوم و صیغه ای ، در امان نبودن از طعنه ها و کنجکاوی های اطرافیان ، سرخوردگی اجتماعی و بسیاری دیگر از این دست امور که زنان مطلقه را با چالشی سخت رو به رو خواهد کرد.
 
اگر زنی که مطلقه شده است به هر دلیلی نتواند به خانه پدری بازگردد و از حمایت آنها بهره مند شود باید با مشکلات اقتصادی نیز دست و پنجه نرم کند ، زنانی که دارای درآمد و سرمایه مالی نیستند بعد از طلاق اگر از جانب فرد دیگری حمایت نشوند برای تأمین مسکن و مایحتاج زندگی خود نیز دچار مشکلاتی خواهند شد و اگر حضانت فرزندان را هم بر عهده گرفته باشند اوضاع به مراتب سختتر خواهدبود. و متاسفانه در بعضی از موارد دیده شده است که این زنان برای تأمین نیازهای اقتصادی خود به سمت فعالیت های بزهکارانه کشیده شده اند.
 
پیامدهای طلاق برای مردان
 
طلاق برای کودکان و زنان پیامدهای ناگواری را به همراه دارد ولی نباید فراموش کرد که این مسئله عواقب ناگوار و آسیبهایی را نیز برای مردان به وجود خواهد آورد. مردان نیز با مشکلات روحی و روانی نظیر افسردگی یأس ، ناامیدی ، کاهش اعتماد به نفس بعد از طلاق مواجه می شوند مردان همانند زنان در این دوران مستعد ابتلاء به افسردگی هستند.
 
مردان به دلیل تفاوت در مکانیزم های دفاعییشان با زنان و بسته به شخصیتی که دارند ممکن است بعد از طلاق دچار مشکلاتی نظیر ناراحتی های قلبی و عروقی ، بیماریهای ریوی و گوارشی و ریزش موی سر شوند. نکته دیگری که وجود دارد این است که مردان به دلیل داشتن مشغله های بیرون از منزل به راحتی توانایی اداره خانه و زندگی خود و نگهداری و تربیت فرزندان را ندارند و این مسئله آنها را در تنگنایی شدید قرار خواهد کرد.
 
در مورد آسیبهای اجتماعی مردان بعد از طلاق ( با اینکه نسبت به زنان با آسیب های کمتری مواجه اند.) می توان گفت مردان هم از این آسیب ها در امان نیستند . افزایش بزهکاری در مردان مطلقه ، اختلالات و انحرافات جنسی ، تمایل به زندگی مجردی و .. از جمله آسیبهایی است که این  مردان را تهدید می کند.
 
در مورد آسیبهای اقتصادی باید گفت مردان با کابوسی به عنوان مهریه های سنگین مواجه هستند ، مهریه هایی که در هنگام تعیین آن با خیال چه کسی داده و چه کسی گرفته آن را پذیرفته اند و حال به دلیل وقوع طلاق مجبور به پرداخت آن هستند مهریه های نجومی که یا باید به خاطر آن بهترین سالهای زندگی را به دلیل عدم توان پرداخت در پشت میله های زندان بگذرانند و یا با پرداخت قسمتی آز آن و یا تمام آن کل سرمایه زندگی خود را از دست بدهند. طلاق با این که در بعضی مواقع راه گشاست ولی به نظر می رسد مانند طوفانی عمل می کند که کسی از آسیبهای آن در امان نیست.


دلایل طلاق
آمارها حاكي از آن است كه در دهه اخير درصد طلاق به شدت بالا رفته، به طوري كه در شهرهاي بزرگ از هر سه ازدواج، يكي به طلاق منجر مي‌شود. اين وضعيت بسيار نگران‌كننده است و براي حل آن بايد اول دلايل آن را دانست. در این گفت‌وگو پویا پاکرو مشاور خانواده پنج علت (نداشتن شناخت، نداشتن امید به تغییر، نبود تفاهم، تکراری شدن و دخالت خانواده) را از مهم ترین علل اصلی طلاق در جامعه کنونی می‌داند که در زیر به شرح آنها می‌پردازد.

نداشتن شناخت
اولين علت اصلي طلاق در جامعه، نداشتن شناخت مناسب نسبت به يكديگر پيش از ازدواج است. به بيان ديگر خانواده و خود فرد نسبت به خصوصيات و ويژگي‌هاي شخصيتي و رفتاري شريك آينده زندگي‌اش آگاهي ندارند.  اما راه‌حل اين مشكل چيست؟ براي شناخت صحيح، زوج‌ها ابتدا بايد خود را بشناسند و زماني كه به خودشناسي رسيدند در درجه بعد به دنبال كسي باشند كه با توانايي‌ها و ارزش‌هاي‌شان همخواني داشته باشد. براي شناختن يكديگر بايد چند ملاك و معيار را مورد بررسي قرار دهند از جمله:

- به لحاظ مذهبي در يك راستا باشند، به اعتقادات يكديگر احترام بگذارند و از منظر فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي شبيه هم باشند.

- يك ازدواج معقول آن است كه پسر بزرگ‌تر از دختر باشد. برخي اين سوال را مي‌پرسند كه اگر سن دختر از پسر بالاتر باشد چه پيش مي‌آيد؟ در پاسخ بايد گفت كه اگر طرف مقابل تمام ملاك‌هاي ديگر طرف را داشته باشد و تفاوت سني را هم دختر و هم پسر پذيرفته باشند مشكلي نيست.

- بايد هر دو طرف از ظاهر و آراستگي شريك زندگيشان خوش‌شان بيايد. اگرچه خيلي از جوانان اين مورد را به عنوان اولين و مهم‌ترين نكته در نظر مي‌گيرند و بعد سراغ ساير ملاك‌ها و معيارها مي‌روند كه اين نوع شيوه انتخاب، نادرست است.

- دختر و پسر بايد انرژي‌هاي يكسان داشته باشند، زيرا اين مساله به آنها كمك مي‌كند كه هم‌پا و رفيق يكديگرباشند.

- توجه به عادت‌هاي شخصي از جمله مواردي است كه بايد به آن توجه داشت كه آيا ما به عنوان يك همسر مي‌توانيم با عادت‌هاي شريك آينده زندگي‌مان مانند نوع و نحوه صحبت كردن، لباس پوشيدن، راه رفتن و...كناربياييم.

- ديدگاه يكساني در مورد ميزان درآمد و نوع پول خرج‌كردن داشته باشند. اين را بايد بدانيد كه نوع، ميزان و نحوه پول خرج‌كردن در زندگي مشترك بسيار مهم است و اگر در اين زمينه مشكلي باشد، مي‌تواند حتي منجر به طلاق شود.

سعي كنيد به تغيير، اميد نداشته باشيد
زوج‌هاي جوان بايد بدانند كه بعد از ازدواج هيچ تغييري رخ نمي‌دهد بلكه اصرار در تغيير باعث مقاومت طرف مقابل، لج و لجبازي، دعوا و قهر و در نهايت منجر به طلاق مي‌شود، پس اگر نمي‌خواهيد با طلاق و تبعات آن روبه‌رو شويد، ملاك‌هاي فوق را جدي بگيريد.  

بارها ديده شده كه دختران و پسران جوان براي انتخاب همسر به دنبال شخصي متفاوت از خود در واقع نقطه مقابل خود به لحاظ شخصيتي مي‌گردند. به عنوان مثال ممكن است كه دختري اجتماعي با روابط عمومي قوي به دنبال مردي باشد كه روابط اجتماعي محدودي داشته باشد، وقتي اين زوج كنار هم قرار گيرند مسلما يكديگر را درك نمي‌كنند و در آينده همين درك نكردن، مساله‌ساز خواهد شد. افراد براي انتخاب شريك زندگي‌شان بايد تشابه شخصيتي را مدنظر قرار دهند و شريكي را انتخاب كنند كه از هر جهت شبيه خودشان باشد.

نبودتفاهم
سومين دليل طلاق در جامعه، تفاهم نداشتن است. زوج‌ها براي ادامه يك ارتباط رضايتمند بايد از مهارت‌هاي زندگي مانند گفت‌وگو كردن، گوش دادن و توانايي حل مساله آگاهي داشته باشند و اين را بدانند كه با تشكيل زندگي «من» و «منيت» از بين رفته و «من» تبديل به «ما» مي‌شود. در زندگي نفع «ما» مطرح است.

همچنين زوج‌ها بايد توانايي سازگاري در هر شرايطي را داشته باشند. در زندگي مشترك، گفت‌وگو كردن به عنوان يك عامل مهم در ازدواج موفق است. زوج‌هايي كه بيشتر اهل گفت‌وگو هستند توانايي حل مساله را نيز دارند. متاسفانه از هر 10 زوج، كمتر از سه زوج توانايي گفت‌وگوكردن به شيوه مناسب را دارند. بايد به اين مساله توجه داشت كه وقتي نتوان با گفت‌وگو به حل مساله‌اي پرداخت، مشكل بغرنج خواهد شد.

تكراري شدن و نبودن هيجان
چهارمين علت اختلاف و طلاق ميان زوج‌ها، تكراري شدن زن و شوهر براي يكديگر است. اين را بايد دانست كه رابطه زناشويي مانند يك گياه است و بايد براي رشد آن و جلوگيري از خراب شدن و پژمرده شدن به آن رسيد. منظور اين است كه حس‌ها و نگاه‌هاي تازه كه در روزهاي نخست آشنايي وجود داشته است را دوباره بسازيم. تازگي داشتن براي يكديگر سبب مي‌شود كه هر دو طرف از لحاظ عاطفي به يكديگر نزديك شوند و حس مهم بودن را به يكديگر انتقال دهند. زماني كه زوج‌ها وارد فضاي طلاق مي‌شوند در واقع اين پيام را براي يكديگر مي‌فرستند كه «تو براي من مهم نيستي.» اين در حالي است كه هر دو طرف مي‌توانند كارهايي انجام دهند كه براي طرف مقابل تكراري و خسته‌كننده نشود.

دخالت خانواده‌ها
پنجمين علت اصلي طلاق را مي‌توان دست‌هاي دخالت‌گري از بيرون دانست، دخالت‌ها مي‌تواند شامل موارد ذيل باشد:

- دخالت خانواده‌ها: متاسفانه بسياري از زوج‌ها اين مجال و اجازه را به خانواده‌هاي‌شان مي‌دهند كه از همان روزهاي اول ازدواج در زندگي‌شان مداخله كنند. علت اين دخالت به وابستگي فرد به خانواده نخستين‌اش بازمي‌گردد. دختر و پسر وقتي درصدد تشكيل زندگي مشترك هستند بايد وابستگي خود را از خانواده قطع كنند و هر كدام از آنها براي پايداري زندگيشان به مديريت خانواده خود بپردازند.

- دخالت امور شغلي و كاري: اهميت دادن بيش از اندازه به كار و شغل سبب مي‌شود كه زوج‌ها نتوانند وقت مفيد و كافي كنار يكديگر داشته باشند كه بالطبع اين مساله باعث مي‌شود محبت در خانواده كمرنگ شود. اين را بايد دانست كه شغل همه زندگي نيست بلكه ابزاري براي زندگي است.

-دخالت اهداف شخصي: گاهي يكي از زوجين اهداف خود را بزرگ جلوه داده و به آن بها مي‌دهد، مثلا ممكن است يكي از همسران دوست داشته باشد به خارج از كشور مهاجرت كند يا اينكه در منطقه خاصي خانه داشته باشد، در حالي كه طرف مقابل چنين تفكري ندارد. وقتي به اين مسايل بيش از حد پرداخته شود عملا سكان زندگي از دست زن و شوهر خارج مي‌شود و روابط به سمت گسسته شدن پيش مي‌رود. بهترين راه‌حل براي اين دسته از زوج‌ها اين است كه اميال و اهداف خود را در خانه مطرح كنند و تصميم مشاركتي بگيرند. امروزه فضا، فضاي مشاركتي است.

-دخالت فرزندان: زوج‌ها برخي اوقات به فرزندان‌شان بيش از اندازه بها مي‌دهند، به طوري كه تصميمات را فرزندان بر عهده مي‌گيرند.


ارسال دیدگاه
دیدگاه شما بعد از تایید در قسمت نظرات نمایش داده خواهد شد.
لطفا نام را وارد نمایید.
لطفا متن دیدگاه را وارد نمایید.